امروز رو رسما دلتنگم. برای خونه خودمون، برای مامان و بابا،واسه بچه ها(داش میتی و ابجی کره مربا) برای حبه انگور فینگیلی،واسه 32 تا پله ای که برای بیرون رفتن باید پایین میرفتم، واسه گلدونای توی تراس، واسه یه استکان چای که بذاریش رو سماور دم بکشه و بعد با قند بخوریش،اینور خیلی چیزها داره که اونجا به خواب شبش هم نمیتوه ببینه .ولی دلتنگی این حرفها سرش نمیشه، اونجا دلت تنگ که میشد با یه تلفن اصلا تو 5 دقیقا خودت و بهشون میرسوندی ولی اینجا واسه زنگ زدن هم باید ساعت رو چک کنی، بعد ببینی اصلا شارژ داری یا نه و زنگ هم که بزنی دلهره اینو داری که تند و تند حرفها رو بزنی که مبادا شارژت تموم شه تازه بعد تلفن هم که اوضاع بدتر میشه از طرفی اینهایی که اینجا هستن و چکار شون کنی و از طرفی هم دل بیچاره که نصفه و نیمه یه ذره اینور و یه ذره اونور گیره رو چیکار کنی.
میدونم نوشته ام پر غلطه ولی قول دادم ویرایش نکنم البته وقتی که دارم مینویسم روزهای دیگه میام و درستشون میکنم
بفرمایید چای با طعم شور اشک و عطر دلتنگی... تازه دمه... هر روز و هر ثانیه هم داریم... فقط گاهی حواسم پرت میشه وگرنه از یادم نمیره...قندش رو تو بیار...
نظرات شما عزیزان:
+
| نوشته شده توسط: بهار نارنج
در: پنج شنبه 27 مهر 1391برچسب:,
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وقایع اتفاقیه
و آدرس
بهارنارنج.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.